مسابقه علمدار ویژه تولد حضرت ابوالفضل
جهت دانلود سوالات مسابقه علمدار روی لینک زیر کلیک کنید
برنامه های پیشنهادی ویژه میلاد حضرت ابوالفضل(ع)
برگزاری مراسم جشن میلاد حضرت ابوالفضل(ع)
برگزاری مراسم زیارت عاشورا همراه صبحانه
برگزاری مسابقات نقاشی
برگزاری مسابقات شعر
برگزاری مسابقات خطاطی
ایستگاه صلواتی و پذیرایی در ساعات زنگ تفریح
برگزاری مسابقات کتاب خوانی
برگزاری مسابقات حفظ حدیث
برگزاری مسابقات ورزشی
برگزاری نمایشگاه
تقدیر و تشکر از جانبازان
فراخوان نام گذاری اسم ابوالفضل برای نوزادان تازه متولد شده و اهدای جوایز
اشعار سلام و صلوات ویژه میلاد حضرت ابوالفضل(ع)
بر روی حسین نور داور صلوات
بر موی ابوالفضل دلاور صلوات
میلاد حسین است و ابوالفضل رشید
بفرست تو بر این دو برادر صلوات
*****
دل را گل گلزار ابولفضل کنید
آئینه رفتار ابولفضل کنید
در فصل شکفتنش گلی از صلوات
نذر گل رخسار ابولفضل کنید
*****
به نام نامی سقای کربلا صلوات
به شیر بیشه صحرای نینوا صلوات
به پاسدار پرآوازة خیام حسین
به قدر وشوکت عباس مه لقا صلوات
دامن علقمه و بوی گل یاس یکی است
*****
قمرهاشمیان بین همه ناس یکی است
سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب
نام زیبای اباصالح و عباس یکی است
ای شیعه اگر می طلبی راه نجات
دم به دم بر گل رخسار ابوالفضل صلوات
*****
بر روی حسین نور داور صلوات
بر موی ابوالفضل دلاور صلوات
میلاد حسین است و ابوالفضل رشید
بفرست تو بر این دو برادر صلوات
مقاله در مورد تولد حضرت ابوالفضل
لبریز از تو گفتنم اما نمی شود
اصلا زبان برای سخن وا نمی شود
لکنت گرفته ام و مانده ام هنو
دم از شما زدن به تقلا نمی شود
عمری قلم گرفته و یک خط نوشته
بر روی دفترم اما نمی شود
حضرت عباس علیه السلام در چهارم ماه شعبان سال بیست و ششم هجری در مدینه به دنیا آمد. او فرزند بزرگ ام البنین(س) و پسرچهارم امیرالمومنین علی علیه السلام است. مادر او فاطمه دختر حزام بن خالد از قبیله کلاب است که تاریخ گواهی می دهد که پدران و دایی های ام البنین( س ) در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند .
و مورخان آنان را به دلیری در هنگام نبرد ستوده اند، افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت وقهرمانی، سالار و بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بوده اند، آن چنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود می آورده اند. اینان همانانند که عقیل به امیرالمومنین علی علیه السلام گفت: در میان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمان تر یافت نشود.
ام البنین( س ) درحماسه کربلا چهار فرزند خود به نامهای عباس، جعفر،عون و عثمان را به پیشگاه الهی هدیه کرد و خود طلایه دار پیام آوران کربلا پس ازحضرت زینب (س) شد. مسلم است از چنین مادر طاهر و پاکدامنی فرزندان صالحی متولد شود که هر یک حماسه جاویدانشان بر تارک روزگار بدرخشد.
حضرت عباس علیه السلام نیز یکی از آن آزادگان است. در مورد شمایل آن حضرت، ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین گفته:
:" عباس بن علی مردی خوش صورت و زیباروی بود و چون سوار بر اسب می شد پاهای مبارکش به زمین کشیده می شد و به او قمر بنی هاشم نیز می گفتند و پرچمدار لشکر حسین علیه السلام در روز عاشورا بود.
نام آن حضرت را امام علی علیه السلام انتخاب کرده است . حضرت ابوالفضل علیه السلام نه فقط برادر جسمانی حضرت حسین علیه السلام بود بلکه برادر ایمانی و روحانی آن حضرت نیز بوده است. روی همان اصل و قاعده ای که پیغمبر اکرم(ص) و حضرت علیعلیه السلام از نور واحد بودند و مکرر پیغمبر(ص) به آن وجود مقدس " انت اخی فی الدنیا و الاخره" می فرمود. این اخوت و برادری لازمه اش تساوی و برابری آن دو در جمیع جهات و درجات نیست. مقام امامت بالاتر، و ابوالفضل علیه السلام تابع امام بوده است. او عبدی صالح بود.
برجسته ترین نمونه این اخوت بی نظیر را می توان در ایثار و مواسات و فداکاری آن بزرگوار مشاهده کرد زیرا حضرت ابوالفضل علیه السلام درباره برادرش بزرگترین ایثار را انجام داد و جان را فدای او کرد و در سخت ترین بلاها و آزمایش های الهی با آن حضرت مواسات کرد.
در وجود شریف ابوالفضل علیه السلام دو گونه شجاعت در هم آمیخته است:
الف) شجاعت هاشمی و علوی که ارجمندتر و والاتر است و از جانب پدرش سرور اوصیا به او رسیده است.
ب) شجاعت عادی که از جانب مادرش ام البنین (س) به ارث برده است ، زیرا که در میان تیره مادرش، جدی پیراسته چون عامرین مالک بن جعفر بن کلاب بوده است که به سبب قهرمان سالاری و شجاعتش او را " ملاعب الاستة" یعنی کسی که سر نیزه ها را به بازی می گیرد، می نامیدند.
فضایل حضرت عباس علیه السلام
1- ادب: روایت شده است که حضرت عباسعلیه السلام بدون اجازه در کنار امام حسینعلیه السلام نمی نشست و پس از کسب اجازه مانند عبدی خاضع دو زانو در برابر مولایش می نشست.
حضرت عباس علیه السلام هیچگاه به خود اجازه نداد امام حسین (ع ) را برادر خطاب نماید مگر در لحظه شهادت که فرمود ای برادر مرا دریاب.
2- یقین:( درجه بالای ایمان) ویژگی است که کمتر درغیر معصوم ایجاد می شود ، اما حضرت عباسعلیه السلام از همان کودکی، یقین به وجود آفریدگار یکتای جهان داشت و در سراسر زندگی خود با همان ویژگی مستظهر به عنایات الهی بود و از این رهگذر ویژگی های دیگر خود را متبلور می ساخت.
3-شجاعت : در جنگ صفین ابو شعثا و هفت فرزندش را به دوزخ فرستاد.
القاب حضرت عباس علیه السلام
حضرت عباسعلیه السلام القاب گوناگونی دارد که ما در این قسمت به مهمترین آنان اشاره می کنیم:
1- باب الحوائج
2- سقا
3- سپهسالار
4- قمر بنی هاشم
5- پرچمدار
6- طیار: امام سجاد (ع ) فرمود " خدا دو بال در بهشت به عموی ما داده است.
7- العبد الصالح: دیگر از القاب آن جناب عبد صالح است، چنانکه در زیارت او می خوانیم" السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله"؛
نویسنده: سید محمد علی شفیعی
متن ادبی ماه بنی هاشم
میلادت مبارک! پیش از تو هیچ ماهی قدم بر خاک نگذاشته بود. پیش از تو مرد شبهای نخلستان کوفه، مضطرب خورشیدِ معصوم خویش بود که چگونه تنها بماند در توفان خونین آینده، ولی اینک تو آمدهاى. اینک ماه، پشت و پناه خورشید است... اینک دستهای شهر آشوبت، دلگرمیِ بیپایان کربلا خواهند شد.
متن ادبی : نخست، دستهایت متولد شدند
تو متولد شدى، ولی نخست دستهایت به دنیا آمدند. دستهایت که پیش از تولد تو در تمام هستی زبانزد بودهاند. دستهایت که دست استغاثه تمام عالم به سوی آنهاست. دستهایت که تاریخ را ساختهاند... خدا نخست دستهایت را آفرید...
شعر در وصف حضرت ابوالفضل
لبریز از تو گفتنم اما نمی شود
اصلا زبان برای سخن وا نمی شود
لکنت گرفته ام و مانده ام هنو
دم از شما زدن به تقلا نمی شود
عمری قلم گرفته و یک خط نوشته ا
بر روی دفترم اما نمی شود
شعر پیرامون میلاد حضرت ابوالفضل(ع)
هرمت گرفت و شعله ی هیزم شروع شد
دریا تو را که دید تلاطم شروع شد
تاب و تبت رسید به مردم شروع شد
باران گرفت و عطر ترنم شروع شد
شعبان گمانم از شب سوم شروع شد
شعر پیرامون میلاد حضرت ابوالفضل(ع)
باز انگار جهان حادثه در سر دارد
شهر یثرب سبدی یاس معطر دارد
جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد
کودکی آمده که هیبت حیدر دارد
چه جمالی چه کمالی چه قد وبالایی
ماه مجنون و تو لیلا تر از لیلایی
مقاله در مورد تولد حضرت ابوالفضل
حضرت عباس علیه السلام در چهارم ماه شعبان سال بیست و ششم هجری در مدینه به دنیا آمد. او فرزند بزرگ ام البنین(س) و پسرچهارم امیرالمومنین علی علیه السلام است. مادر او فاطمه دختر حزام بن خالد از قبیله کلاب است که تاریخ گواهی می دهد که پدران و دایی های ام البنین( س ) در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند .
باز انگار جهان حادثه در سر دارد
شهر یثرب سبدی یاس معطر دارد
جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد
کودکی آمده که هیبت حیدر دارد
چه جمالی چه کمالی چه قد وبالایی
ماه مجنون و تو لیلا تر از لیلایی
وصف اوصاف تو از عقل فراتر باشد
چون که مدح تو فقط کار برادر باشد
عاشق آن است که آیینه دلبر باشد
یعنی عباس خودش یک تنه حیدر باشد
تیر ما گر بخورد کنج هدف خوب تر است
کربلایی شدن از راه نجف خوب تر است
آمدی با دل دریا که تو دریا باشی
آمدی نور دل حضرت مولا باشی
میر و سردار و پناه دل آقا باشی
تا که بر تشنه لبان حضرت سقا باشی
یاد دادی به همه شیوه ی جانبازی را
از تو آموخته ام غیرت و سربازی را
راهی علقمه سقا شده ماشاالله
دشت در دشت چه غوغا شده ماشاالله
جنگ خیبر شده٬مولا شده٬ماشاالله
بیش از پیش چه زیبا شده ماشاالله
تیغ می راند و تکبیر اباعبدالله
ذکر لاحول ولا قوة الا بالله
مهدی چراغ زاده
شعر پیرامون میلاد حضرت ابوالفضل(ع)
هرمت گرفت و شعله ی هیزم شروع شد
دریا تو را که دید تلاطم شروع شد
تاب و تبت رسید به مردم شروع شد
باران گرفت و عطر ترنم شروع شد
شعبان گمانم از شب سوم شروع شد
بابابزرگ با نفحات تو مست شد
لبخند روی لعل لبش بست مست شد
قنداقه را گرفت سر دست مست شد
حب الحسین مست کننده ست مست شد
“مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد”
قلب سیه کجا و دمیدن به آینه
جز زنگ نیست تحفه ی آهن به آینه
من دلخوشم به ناز خریدن به آینه
“آیینه خیره شد به من و من به آینه
آنقدر خیره شد که تبسم شروع شد”
ای سقف صحن کرب و بلای تو آسمان
جاری ست نام پاک تو در بستر زمان
شیرینی من و نمک لقمه ام بمان
قند لبت که ریخت روی خاک،بعد از آن
خشکید نخل و شرم پیارم شروع شد
فترس(فطرس) به روی خاک تو از بس نوشت پر
این شد خدا برای ملایک سرشت پر
دیوار صحن و مرقد تو خشت خشت پر
وقتی که هست کرب و بلایت، بهشت پر
از نور تو درخشش انجم شروع شد
با تو نداشتم ز حساب و کتاب باک
از عشق توست زنده ام از عشق تو هلاک
بختت بلند،مادر و بابات، آب و خاک
خاک تو را سرشت خدا مثل آب،پاک
از خاک تو بنای تیمم شروع شد
ای نهضتت ادامه ی راه پیامبر
مولود سومین شب ماه پیامبر
چشم تو بود وصل نگاه پیامبر
با آه تو بلند شد آه پیامبر
نامت به لب نشست و تالم شروع شد
کرب و بلا که قبله ی بیت الحرام شد
وقت نماز ،نام تو ذکر مدام شد
دنیا برای نوکرت آقا به کام شد
دادم سلام و رکعت چارم تمام شد
مستی ولی ز رکعت پنجم شروع شد
مظاهر کثیری نژاد
متن ادبی : نخست، دستهایت متولد شدند
تو متولد شدى، ولی نخست دستهایت به دنیا آمدند. دستهایت که پیش از تولد تو در تمام هستی زبانزد بودهاند. دستهایت که دست استغاثه تمام عالم به سوی آنهاست. دستهایت که تاریخ را ساختهاند... خدا نخست دستهایت را آفرید...
به آن دستهای توفانی عاشقانه نگاه کرد و گفت: «این دستها بهترین دستهای عالمند...» آنگاه تمام افلاک در برابر دستهایت به سجده افتادند. تمام فرشتگان بر دستهایت بوسه زدند و خدا گفت: «برای این دستها مردی خواهم آفرید که نامش را در آسمانها دست به دست خواهند برد...» و خدا تو را آفرید، برای آن دستهای بیبدیل ... دستهای معجزهگر... .
دستهایت را دوست میدارم که با دستهای خدا نسبت دارند و از ازل با ثارالله بیعت کردهاند؛ دستهایی که تنها برای حمایت از آفتاب به زمین آمدهاند برای آنکه پسر خورشید روی زمین باشند. از تو تنها به همین دستها کفایت میکنیم و گرههای کور روزگارمان را به آستانه مهر این دستها میآوریم تا گشوده شوند. تا نمکگیر شویم... تا از نو ایمان بیاوریم... به تو... به عشقی که تو را اینگونه شهره عالم کرد... و به خدایی که این عشق را آفرید... .
تو را عشق به این روز انداخته ای ماه! تو را عشق چنین سرفراز کرده... وقتی که سایه به سایه خورشید، تمام راههای سخت را بپیمایى، وقتی که چشم از خورشید برندارى، وقتی که خویش را وقف او کنى، وقتی که تمام هستیات را در دستهایت بگذارى، تمام خودت را در دستهایت بریزی و آن دستها را به سوی عشق دراز کنى، اینگونه خواهی شد. اینگونه که خدا دستهایت را در آغوش میگیرد و آنگاه تمام قدرت بیمنتهایش را به دستهای تو میبخشد. آنگاه تمام درهای بسته، تمام قفلهای ناگشودنی و تمام گرههای کور، با دستهای تو گشوده خواهد شد ای بابالحوائج!
سودابه مهیجى
متن ادبی ماه بنی هاشم
میلادت مبارک! پیش از تو هیچ ماهی قدم بر خاک نگذاشته بود. پیش از تو مرد شبهای نخلستان کوفه، مضطرب خورشیدِ معصوم خویش بود که چگونه تنها بماند در توفان خونین آینده، ولی اینک تو آمدهاى. اینک ماه، پشت و پناه خورشید است... اینک دستهای شهر آشوبت، دلگرمیِ بیپایان کربلا خواهند شد.
آه ای نو رسیده! از همین آغاز، تو مرد به دنیا آمدهاى. کودک نیستی انگار. مهیّا برای سرکوب کردن فتنهها، پا به عالم نهادهای و علی در رخسار نوظهور تو، خویش را خواهد دید و دستهایت را شایسته عرصههای ستیز و نبرد خواهد یافت. پدر را تماشا کن. تو فرزند تمام رشادتو غیرت او هستى. از پدر بیاموز، صبر و استقامت و مهر را از او فرا بگیر. این شیر شرزه پیکار و این قلب کبوتریِ غمگسار عالم، پدر توست. او قرار است در تو تجلّی کند، شبیه پدر باش. شبیه ذوالفقاری که باطل را همواره نوید مرگ است و حق را مژده تداوم و تجدید. شبیه سینه شکیبایی که اندوه هیچ غریبی را تاب نمیآورد و هیچ مظلومی را تنها رها نمیکند.
آه ای مرد فردای عطش! گویا تو علی هستی که امروز متولد شده... امروز پدرت، چاههای عالم را از اشک خونینش سیراب میکند. فردا تو دریاهای هستی را شرمنده لبهای تشنه خودخواهی کرد.
زنی که بعد از فاطمه غمخوار فرزندان علی شد، زنی که حیدر کلید خانه خویش را به دستهای امین او سپرد، ولی خاکساریاش هرگز نگذاشت که خود را مادر فرزندان زهرا بنامد؛ این زن، مادر توست. آه عباس! چگونه تو را آموزگار ادب نخوانیم؟ چگونه اسطوره ادب نباشى، حال آنکه مادرت آن بانوی شاعر و ادیب تجسم والای عشق و معرفت و ادب است. شیرزنی که علی به پشتوانه فرزندان غیور او، حسین خویش را به عاشورا سپرد و دلخوش بود که عشق تنها نمیماند. تو فرزند اویى. فرزند امالبنین ... . فرزند ابوتراب. پس امروز زینب به شوق میلاد تو سجده شکر میگزارد و تو را دوست میدارد، همانگونه که مادرت را دوست داشته. زینب، از آتیه سرافرازانه تو به خوبی خبر دارد؛ زیرا دامان زنی را که تو را به دنیا آورده است، به نیکی میشناسد.
این همه فضیلت و کمال در تو عجیب نیست؛ زیرا دانش و حکمت، میراث خاندان توست و حکمتِ الهی از سینه علی در دل تو جاری شده و اینهمه فقه و دانش را در تو آفریده. مگر نه اینکه تو برادر زینبی؟ مگر نه اینکه زینب، عقیله بنیهاشم است و عقل و دانش هیچ مردی با خرد والای او هرگز برابری نکرده است. پس تو که برادر او هستى، چگونه دانشمند زاده نشوى؟
وقتی زینب کنار گهواره تو زانو بزند تا نگاهت کند، زینبی که تمام عالم پیش پایش به ادب زانو میزنند؛ وقتی زینب برایت دعا کند؛ وقتی قلب مهربانش روز و شب با تو سخن بگوید و بیقرار دیدار آینده دلاوری تو باشد، تو عباس خواهی شد؛ شیر یکهتاز میدان نبرد و همای تیزپرواز آسمان عشق و معرفت. مردی که دانش و حکمت او همتراز رشادت و دلاوری و غیرت اوست. مردی که در لباس جنگ، با دلی رحیم، یاور تمام بنیهاشم است.
مردی که در پس شکوه و هیبت دشمنستیزش، قلبی به لطافت دریا در سینه نهفته دارد. مردی که او را حامی بانوان مینامند؛ حامی زنان بنیهاشم...، زنان پردهنشینی که به دنبال محبوب و مقتدا و امام خویش راهی کربلا میشوند و ناگاه تمام سختیهای روزگار یکباره بر سرشان فرود میآید. این زنان دلشکسته تو را دارند عباس. وقتی که شرم و مهر و حیا نگذارد از لحظههای جانکاه عاشورا نزد امامشان شکایت برند، تنها، نگاهی از سوی دل کبوتری تو کافی است تا تسلایدردهایشان باشد.
کافی است رقیه به سمت تو تنها چشم بدوزد تا بدانی که دیگر تاب تشنگی ندارد. آنگاه زمین و زمان را به هم بدوزی تا چشمه چشمه رود از زیر پای او جاری شود و سیرابش کند. سکینه تنها اگر در دلش نام تو را ببرد، هر کجا که باشى، به سوی او پر میکشی تا حاجتش را برآورى. در این میانه، زینب که جای خود دارد. زینب که تمام عشق توست و تمام عشقش تویی.
سودابه مهیجى